روابط عمومی پاییز 91 عسلویه این وبلاگ توسط دانشجویان ترم پاییز 91 جامع علمی کاربردی عسلویه ایجاد گردیده سنگ بود كه چوپان هميشه از انها براي آتش درست كردن چاي آماده ميكرد . هر بار كه او اتشي ميان سنگ ها مي فروخت متوجه مي شد كه يكي از سنگ ها مادامي كه آتش روشن است سرد است اما دليل آن را نمي دانست . چند بار سعي كرد با عوض كردن جاي سنگ ها چيزي دست گيرش شود اما هم چنان در هر جايي كه سنگ را قرار مي داد سرد بود . تا اينكه يك روز وسوسه شد تا از راز سنگ ها آگاه شود . تيشه اي با خود برد و سنگ را به دو نيم كرد . آه از نهادش برآمد .!!!! ميان سنگ موجودي بسيار ريز زندگي ميكرد . رو به آسمان كرد و خداوند را در حالي كه اشك صورتش را پوشانده بود شكر كرد و گفت : خدايا اي مهربان """ تو كه براي كرمي اين چنين مي انديشي و به فكر آرامش او هستي پس ببين براي من چه كرده اي و من هيچ گاه سنگ وجودم را نشكستم تا مهر تو را به خود ببينم . نظرات شما عزیزان: روستایی
![]() ساعت7:14---12 آذر 1392
علی آقا عالی بود
جالب بود
![]()
آخرین مطالب پيوندها ![]() ![]() ![]()
![]()
|
|||||||||||||||||
![]() |